دیوانگی من

اینجا که می آیی غم هایت را پشت در بگذار ، سپرده ام کسی گم و گورشان کند

دیوانگی من

اینجا که می آیی غم هایت را پشت در بگذار ، سپرده ام کسی گم و گورشان کند

آدم ها با قلم شان حرف میزنند ،
اشتباه نکنید ،
مخاطب خود قلم است،
حکم چاه را دارد!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۴۶
    ماهی
  • ۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۷:۰۶
    نقشه

بیمه

شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۱ ق.ظ

گاهی یک درد ساده معده میشود بهانه ای برای فکر کردن. تازه میفهمی نه هیچ دلسوزی ای و نه هیچ بیخیال کننده ای به دردها نمیخورند. برای دردت فقط درمان میخواهی. به هر دری میزنی برای درمانش. در همان اوج دردهایت درست همین که به یاد خدا میافتی همه چیز آرام میشود. هر چند مدام یک حس گنگ مزخرف، که معلوم نیست از کجا به سراغت آمده، تشویقت میکند به درد فکر کنی و چهره ات به طرزی نسبتا ناخودآگاه به شکلی درآید. شکلی که هر کس با دیدنش به عمق دردت پی برده و سعی کند آرامت کند.

همین که قصد میکنی به سمت بیمارستان بروی دردت کمی آرام میشود. شاید فقط به خاطر آنکه امیدت به بهبودی و درمان زیاد شده درد را فراموش کرده ای. بگذریم از این که چقدر دروغ چاشنی دردت میکنی که اگر دکتر تو را دید خیال واهی به سرش نزند که درد کمی داری. در راه برگشت اگر هنوز درمان نشده ای دردت شدیدتر از همیشه خواهد شد. در این میان کافیست با کسی روبرو شوی که لااقل به ظاهر چندین برابر تو درد دارد، آنوقت حتی روی آن را نداری، درد هم اگر داری چیزی را بروز دهی.  

۹۳/۰۴/۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدهادی شادمهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی