دلیل که میآوریم هر چند بی منطق و بی پشتوانه , سریع قانع
میشویم. من نمیدانم, پس این ها که به دنبال قناعت میگردند, چه میخواهند!
دلیل که میآوریم هر چند بی منطق و بی پشتوانه , سریع قانع
میشویم. من نمیدانم, پس این ها که به دنبال قناعت میگردند, چه میخواهند!
به نظرم این هایی که چشمانشان را پشت عینک های دور مشکی
قایم میکنند, خیلی تازه کار اند. اخر مدتهاست که مردم, با چشم دروغ گفتن را نیز
یاد گرفته اند.
شنیده ام آدمهای خوب وقتی میخواهند کسی را تنبیه کنند, شاید
از نظر ما ناراحت کننده باشد, ولی در اصل به نفع تنبیه شونده است.
من که آدم خوبی نیستم, به هر حال گاهی در مقام تنبیه,
مخاطبم را کمی دیوانه میکنم!
شاید برای بازیگرها بهتر باشد, ساعتهایی را جلوی آینه
بگذرانند و سعی کنند احساس واقعی و حالت صورتشان را هماهنگ کنند.
نمیدانم شاید هم اصلا بهتر است برای طبیعی بودن, هیچ وقت
جلوی اینه ای نروند و حس و حالت صورتشان را هماهنگ نکنند!
دیوانه که باشی، درست مثل آب خوردن، کارهای ساده دیگر را هم فراموش خواهی کرد.
پارک کاملا خلوت بود. اما باز یک حس مسخره ی لوس میگفت برزگ
شدی, اصلا به تریپت هم نمیخورند این تابها. البته من که زیر بار این حس ها نمیروم,
ولی خب بی تاثیر نبود. همین که دیدم تاب هم جیر جیر میکند و زیاد از من خوشش
نمیآید, پیاده شدم. و حالا محکوم, نشسته روی نیمکت همیشگی و نگران بچه های بی
پروای تاب سوار.
کالاهای گران و مارک چسبیده, بادوام اند, شاید فقط چون
مراقبت بیشتری از آنها میکنیم.
کمی از دید خارجیها به شهر و کشور و مردم نگاه کردم, احساس
غربت به دستم داد.
اماکن جدید, صداهای جدید, حتی نگاه های جدید!