برخی نویسنده ها آنقدر خوب مینویسند که هیچ کس نمیفهمد، نوشته شان هیچ مفهومی در بر ندارد.
برخی نویسنده ها آنقدر خوب مینویسند که هیچ کس نمیفهمد، نوشته شان هیچ مفهومی در بر ندارد.
آدمها همیشه سه دسته اند و اگر بخواهی متفاوت باشی محکوم میشوی در دسته ی دوم قرار بگیری. دسته ای که معمولا، بیشتر قابلیت اشتباه گرفته شدن را داراست. گاهی خجالتی تصورت میکنند، گاهی ترسو و گاه تنبل.
زندگی های غرقِ در عطرهای فرانسوی. نه اینکه از عطر به طور کلی بدم بیآید، یا حتی با نوع خاص فرانسوی اش مشکلی داشته باشم. حتی غرق شدن، گاهی چشم نواز میشود. زندگی هم اصولا بد نیست. اما این عبارت باز هم آزارم میدهد.
از مزایای این موسیقی های دو دقیقه ای همین بس، که طی یک ربع پیاده روی، میتوان هفت بار به آن ها گوش داد.
بعضی از آدم ها مثل آیینه اند. با آنها میخندی، میخندند، غمگینی، غمگین اند. جیوه ای دور تا دورشان را پوشانده و فقط هیچ از درونشان پیداست. باید روزی سنگی به یکی از آن ها بزنم و ببینم، آیینه وار میشکنند یا خیر. شاید چیزی از درونشان پیدا شد.
نمیشود فقط برای خودت دیوانه باشی. سختی اش درست همینجاست. ناچار هر چه برای خود میپسندی،،، برای دیگران نیز هم.
نه،،، آدم ها به امید زنده نیستند، این امیدها هستند که به آدم زنده اند.
گاهی حالت ها روی صورت آدم ها، جا میمانند. و لبخند، تنها حالتی ست که بر چهره هایی خاص، جا خواهد ماند.
"خشک تر" یکی از زیباترین واژه های فارسی ست. باید از یک غیره زبان، که فارسی یاد میگیرد هم نظرش را بپرسم.
همه ی آدم ها وقتی عاشق میشوند تغییر میکنند. عاقل ها دیوانه و لابد دیوانه ها هم عاقل خواهند شد.
البته شاید آدم ها که تغییر میکنند عاشق میشوند.